✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 | سیدمحمدمرکبیان

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

___ دلتنگی ___

___ دلتنگی ___
گاهی
مثل حالُ هوایِ موج‌هایی ست
که به صخره می‌خورندُ از هم می پاشند
گاهی آدمی
دلش برای فاصله‌ها هم تنگ می‌شود
فاصله‌ی چشم‌ها تا لب
فاصله‌ی خنده تا خنده‌ای دیگر
و هر فاصله‌ای که شبیه دلتنگی
حسِّ نیست‌ شدنِ چیزی را می‌دهد
که هنوز هست ..!

سیدمحمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳ | 12:35 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

این که باید  فراموشت می کردم را هم

این که باید

فراموشت می کردم را هم

فراموش کردم..

تو تکراری ترین حضور روزگار منی..

و من عجیب

به آغوش تو

از آنسوی فاصله ها

خو گرفته ام..

"سیدمحمد مرکبیان"


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 12:46 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

باید دلت خوش باشد

باید دلت خوش باشد، وگرنه عید و شادی تعطیلات در روزها گم‌اند.

باید دوستش داشته باشی وگرنه تنهایی حرف تازه‌ای نیست.

باید دوست داشته شوی، وگرنه بهار همان بهار هرسال است. باید دلت خوش باشد ...


- سید محمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳ | 12:42 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ

ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯼ
ﻭ ﻣﻦ
پرپر ﺯﺩﻡ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ


"ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪ ﻣﺮﮐﺒﯿﺎﻥ"


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ | 12:52 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

آنقدر سُرودمت که از شعر بیرون آمدی

آنقدر سُرودمت که از شعر بیرون آمدی
حالا تو را کم ندارم
خودم را
کم می آورم هر روز
کم می آورم هر شب ..

" سیدمحمد مرکبیان "


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : سه شنبه ۳ بهمن ۱۴۰۲ | 12:18 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ

ﺁﺳﻤﺎﻥ، ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯼ
ﻭ ﻣﻦ
پرپر ﺯﺩﻡ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ


"ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪ ﻣﺮﮐﺒﯿﺎﻥ"


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲ | 12:29 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

حرف هایت را شنیدم،

حرف هایت را شنیدم،

سنگین تر از آنها

نگاهم بود

در ردیف فوقانی کتابخانه

کشیدمش به زور

تا کف اتاق

خورد به در

خورد به پایه تخت

خورد به دیوار

پرتش کردم بر سقف

ار حرف های تو و نگاهم

سنگین تر، خودم بودم

ملحفه را کشیدم

و از مدار زمین خارج شدم

"سیدمحمدمرکبیان"


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲ | 11:50 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

همانجا که هستی، بمان

همانجا که هستی، بمان

اجازه‌ بده شعرها از من برایت بنویسند

اجازه بده برایت بخوانم،

تا چه اندازه‌ از بَدوِ دوست داشتنت

پیراهنِ فصل ها

زیباتر شده است.

کنارِ لبانت، کناره می‌گیرم

وَ تمامِ حرف‌های دلم را

از دهان‌ات می‌شنوم

در فاصله‌ی پیشانیِ تو

تا سایه‌ات

جنگلِ سبزی‌ست

که پرنده‌های من

آنجا آرام می‌گیرند.


سید محمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲ | 9:37 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

باید دلت خوش باشد،

باید دلت خوش باشد، وگرنه عید و شادی تعطیلات در روزها گم‌اند.

باید دوستش داشته باشی وگرنه تنهایی حرف تازه‌ای نیست.

باید دوست داشته شوی، وگرنه بهار همان بهار هرسال است. باید دلت خوش باشد ...


- سید محمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : سه شنبه ۸ فروردین ۱۴۰۲ | 8:52 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

باید با من حرف می زدی

باید با من حرف می زدی

من محتاجِ یک جمله بودم !

جمله ای از تو

که مرا از آغوشِ زنجیرهای نَنوشتن ،

برَهاند ...

باید با من حرف می زدی

تا چیزی می نوشتم !

کلیدِ ادامه ی زندگی، در حنجره ی تو بود

در صدای تو !

تویی که در من ،

من را گُم کرده بودی ...

| سید محمد مرکبیان |


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

💚✨ادامه مطلب✨💚
تاريخ : جمعه ۷ بهمن ۱۴۰۱ | 7:44 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

اتاق

اتاق

جهان کوچکى ست

براى این همه تنهایى...!

| سید محمد مرکبیان |


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : یکشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۱ | 10:40 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

(خوشبختی)

یک صندلی نزدیکتر به تو نشستن
چند قدم بیشتر با تو راه رفتن
(خوشبختی)
کوچکترین لحظه های حضور توست....

سید محمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱ | 8:3 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

" تو تمام ِ زندگی ِ منی "!

امکانش هست

ناگهان تکانم دهی

و با انگشتت بگویی:

اتوبوس رفت، جا ماندی!

امکانش نیست؟

به همین سادگی که می روی

زندگی را برایم تعریف کنی ،

وقتی

پُشت در ِ دلم چسبانده ام:

" تو تمام ِ زندگی ِ منی "!

| سید محمد مرکبیان |


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : سه شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱ | 8:37 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

بارها و بارها

بارها و بارها

دوست داشتنت را بغل گرفتم و دویدم

کاشکی،

آدم ها با دور شدن شان ،

دوست داشتن شان را هم می بردند

"سیدمحمدمرکبیان"


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ | 7:10 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

از دست های تو

از دست های تو
کارهای خارق العاده ای بر می آید
همانجا که هستی ، بمان
اجازه‌ بده شعرها از من برایت بنویسند
اجازه بده برایت بخوانم

تا چه اندازه‌ از بدوِ دوست داشتنت
پیراهنِ فصل ها
زیباتر شده است
کنارِ لبانت ، کناره می‌گیرم
و تمامِ حرف‌های دلم را
از دهان‌ات می‌شنوم
در فاصله‌ی پیشانیِ تو
تا سایه‌ات
جنگل سبزی‌ست
که پرنده‌های من
آنجا آرام می‌گیرند


سیدمحمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۱ | 0:2 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

باید خودم را بگذارم کنارِ خودم

باید
خودم را
بگذارم کنارِ خودم
و پیاده‌رو را
تا آخرین سنگفرش
شانه به شانه راه برویم

غروبی آرام
برای یک تنهایی دونفره

سید محمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ | 6:36 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

تنها عده ای اینگونه بزرگ میشوند

تنها عده ای اینگونه بزرگ میشوند
که پیرشان از همان ابتدا کنار خردسالی شان لَم داده ..
تنها عده ای نیمه شب در اتاق هایی با چراغ روشن زندگی می کنند
آنها که حافظه ی کوتاه مدتِ شان خاطرات بلند مدت است ...

" سیدمحمد مرکبیان"


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ | 0:43 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

حال خوب

طبیعت زیبا

این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضور روزگار منی
و من عجیب
به آغوش تو

از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام

سید محمد مرکبیان


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 6:36 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

آن قدر سرودمت که از شعر بیرون آمدی

آن قدر سرودمت که از شعر بیرون آمدی

حالا تو را کم ندارم

خودم را

کم می آورم هر روز

کم می آورم هر شب.


((سید محمد مرکبیان))


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۰ | 6:18 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

-از چیزی حرف می زد که حرفش نبود.

-از چیزی حرف می زد که حرفش نبود.

-از چیزی حرف می زد که حرفش نبود.
به چیزی می خندید ؛
که در خلوت به گریه اش انداخته بود.

او با کسی بود که دوستش نداشت .
و صورت کسی را پشت چشمانش داشت ؛
که انکارش می کرد.

او از آنچه نبود نقابی ساخته بود
وُ آنچه را که بود پشتش پنهان کرده بود …


برچسب‌ها: سیدمحمدمرکبیان

تاريخ : یکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰ | 1:16 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By SlideTheme :.