عشق و زخم، از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش
حسینمنزوی
برچسبها: حسین منزوی
دل من!باز مثل سابق باش
باهمان شور وحال،عاشق باش
مهر می ورز ودم غنیمت دان
عشق می بازوبا دقایق باش
بشکند تاکه کاسه ات را عشق
از میان همه تو لایق باش
خواستی عقل هم اگر باشی،
عقل سرخ گل شقایق باش
شور گرداب وکشتی سنگین؟
نه اگر تخته پاره،قایق باش
بارپاروولنگروسکّان
بفکن ودورازاین علایق باش
هیچ باد مخالف این جا نیست
باهمه بادها موافق باش
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
تو
مثل خنده ی گل ،
مثل خواب پروانه
تو
مثل آن چه که نا گفتنی است ، زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت ؟
که جاودانه ترین
لحظه ی تماشایی
حسین_منزوی
برچسبها: حسین منزوی
ماندن یا نماندن
سوال این نیست
آی که چشمهای تو میگویند:
بمان!
میمانم
حتی اگر جهان را
بر شانههای خستهی من
آوار کرده باشی.
حسین منزوی"
برچسبها: حسین منزوی
اینکه گاه میخواهم کز تو دست بردارم
حرف سرد مهری نیست مشکلی دگر دارم
با تو عشق می ورزم ای پریچه و خود نیز
از حضور یک دره در میان خبر دارم
عشق من ! اگر تقویم چند سال پس میرفت
میشد این مزاحم را از میانه بردارم
مشکلم بهار توست در خزان من آری
آنچه پیشِ رو داری من به پشت سر دارم
ورنه خوب میدانی بی توقف و جاری
دم به دم به سوی تو مهر بیشتر دارم
ورنه دوست میدارم سوی تو پریدن را
با تو پر کشیدن را تا که بال و پر دارم ..
" حسین منزوی "
برچسبها: حسین منزوی
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه ی رنگهاست
با یک دیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را می بینند
در طیف عارفانه پاییز؟
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
برای دیدنِ آن خوب
آن خجستهی مطلوب
چهقدر باید از این روزهای بد بشمارم؟
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
تو را کنار چه بگذارم؟
که یکدستی چشم اندازت
به هم نخورد؟!
در آشپزخانه، کتاب شعری!
در کتابخانه، گلدان گل!
در گلخانه، سنتور هزار زخم
و در شرابخانه ، سجاده ی آفتاب رو...
با این همه، زیباترین قاب تو
بستری است
که میان دفترها و گلدان ها و
سنتورها و سجاده ها
برایت می گسترم...
می توانی هر منظره را زیبا کنی
اما هشدار!که قطره خونی در چمنزار
سرخ تر از قطره خونی بر مخمل سرخ است...
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
به سینه میزندم سر دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمه های صدایت
نه یوسفم نه سیاوش به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست، تاب وسوسه هایت
تو را ز جرگه ی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیده ام و نهاده ام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی کنم اگر ای دوست! سهل و زود، رهایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست های عقده گشایت؟
به کبر شعر مبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین، که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان ساده ی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!!
برچسبها: حسین منزوی
همواره عشق بی خبر از راه می رسد
چونان مسافری که به ناگاه می رسد
وا می نهم به اشک و به مژگان، تدارکش
چون وقت آب و جاروی این راه می رسد
اینت زهی شکوه که نزدت کلام من
با موکب نسیم سحرگاه می رسد
با دیگران نمی نهدت دل به دامنت
چندان که دست خواهش کوتاه می رسد
میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمینگاه می رسد!
هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب
وقتی که سیب نقره ای ماه می رسد
شاعر دلت به راه بیاویز و از غزل
طاقی بزن خجسته که دلخواه می رسد
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
دوباره می نویسمت... کنارِ بیت آخرم
وچکه چکه می چکم... به سطر های دفترم
تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم
تو مثل ماهِ برکه ای... و من غریق مست شب
دوباره تو... دوباره من... شناوری... شناورم
شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک... میانِ کوچه پرپرم
گلایه از قفس کمی... کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام... برای این کبوترم
شبی بخواب دیدمت... میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان... قدم زنان... تو را به خانه می برم
غزل بخواب می رود... به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد... کنارِ بیت آخرم ...
#حسین_منزوی
برچسبها: حسین منزوی
من
تو را
برای شعر
برنمیگزینم
شعر، مرا
برای تو
برگزیده است
در هشیاری
به سراغت
نمیآیم
هر بار
از سوزش انگشتانم
درمی یابم باز
نام تو را مینوشتهام.
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
نامه ای در جيبم
و گلی در مشتم
غصه ای دارم با نی لبكی
سر ِ كوهی گر نيست،
ته ِ چاهی بدهيد
تا برای دلِ خود بنوازم!
عشق، جايش تنگ است...
#حسین_منزوی
برچسبها: حسین منزوی
افسانه هامیدان عشاق بزرگند
ماعاشقان کوچک بی داستانیم!
حسین منزوی
................................
برچسبها: حسین منزوی
به جستوجوی تو، از شب گذشته، آمدهام
هزار بادیه را ، در نوشته آمدهام قدم قدم،
همه نام تو را، به ناخن و خون
به ساقههای درختان نوشته آمدهام
به بویه ی بر و بوم همیشه آبادت
زهفت خانِ خرابه گذشته آمدهام
دلاورانه ، هزاران هزار جادو را
به تیغ معجزهی عشق، کشته آمدهام
هزار وادی را ، درّه درّه رد شدهام
هزار بادیه را ، پشته پشته آمدهام
ملول دیو و ددم ، با چراغ دل در کف
به جستوجوی تو _انسان فرشته_ آمدهام
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
اگر هنوز من آواز آخرين توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میميرم
برای من که چنينم، تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا، که میميرم
برچسبها: حسین منزوی
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟
همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟
تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری
از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟
به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار
برای تیشه زن خسته - کوهکن- چه خبر...
حسین منزوی
برچسبها: حسین منزوی
هنوز اگر تو بیایی دوباره میشوم آغاز
اگرچه خستهتر از آفتاب بر لب بامم
#حسین_منزوی
ایتا.........bagheri6298q
برچسبها: حسین منزوی
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود
تو آنکه جسته و پیداش کردهام، آن باش
دوباره زنده کن این خستهی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، #باران باش
دوباره سبز کن این شاخهی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش
بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خستهی عشقم، هزاردستان باش
#حسین_منزوی 🌻
برچسبها: حسین منزوی
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند، جستهایم و نبود
تو آنکه جسته و پیداش کردهام، آن باش
دوباره زنده کن این خستهی خزان زده را
حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، #باران باش
دوباره سبز کن این شاخهی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش
بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خستهی عشقم، هزاردستان باش
#حسین_منزوی 🌻
برچسبها: حسین منزوی