✈★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍃🧡💙🍃وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

✈★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍃🧡💙🍃وچه👤 | شهریار

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍃🧡💙🍃وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

دلم شکستی و..

دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت

بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه
نمی‌رمد مگر از توتیای گرد سیاهت

بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سوده کمربند کهکشان به کلاهت

جمال چون تو به چشم نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت

در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر
دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت

اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت

تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می‌کند به دوده آهت

کنون که می‌دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوه‌های سلاطین که می‌شود پَر کاهت

تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سر جهاد توی و خداست پشت و پناهت

خدا و بال جوانی نهد به گردن پیری
تو «شهریار» خمیدی به زیر بار گناهت

استاد شهریار


برچسب‌ها: شهریار , خدا

تاريخ : دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳ | 10:10 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

ﻫﺮچه کرﺩﻡ             ﻋﺎﺷﻘــﻢ ﺑﺎﺷﯽ

ﻫﺮچه کرﺩﻡ
ﻋﺎﻘــﻢ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ عشــق را

ﺑﺎ ﻏــــﺰﻝ
ﺑﺎ ﺷـــﺎﻋﺮی
ﺑﺎ ﻗﻬـــــﺮ
ﺑﺎ ﺩﻋــﻮﺍ ﻧﺸﺪ....

#شهریار


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳ | 12:37 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی،

بی ثمر هرساله در فکر بهارانم ولی،
چون بهاران میرسد
با من خزانی میکند ...

شهریار


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳ | 12:37 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم.

"شهریار"


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : یکشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲ | 12:25 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی
از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی
ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی
امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی
ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی
ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی
#شهریار


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : یکشنبه ۱۸ تیر ۱۴۰۲ | 18:50 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس

آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس

گله‌ای کردم و از یک گله بیگانه شدی

آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا

ناله هایی است در این کلبه احزان که مپرس

سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر

منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس

گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود

آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس

عقل خوش گفت چو در پوست نمی‌گنجیدم

که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس

بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز

که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس

این که پرواز گرفته است همای شوقم

به هواداری سرویست خرامان که مپرس

دفتر عشق که سر خط همه شوق است و امید

آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس

شهریارا دل از این سلسله‌مویان برگیر

که چنانم من از این جمع پریشان که مپرس


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲ | 10:6 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی

نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی

گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی

شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین

که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی

ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد

وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی

وای از دست تو ای شیوه عاشق کش جانان

که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی

مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل

که تو در حلقه زنجیر جنون گیر نکردی

عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت

برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی

خوشتر از نقش نگارین من ای کلک تصور

الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی

چه غروریست در این سلطنت ای یوسف مصری

که دگر پرسش حال پدر پیر نکردی

شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق

به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی


برچسب‌ها: شهریار , خدا

تاريخ : یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ | 8:27 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده‌ای

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده‌ای

مگر‌ ای شاهد گمراه به راه آمده‌ای

باری این موی سپیدم نگر‌ای چشم سیاه

گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده‌ای

شهریار


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ | 9:4 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

دلم شکستي و جانم هنوز چشم به راهت

دلم شکستي و جانم هنوز چشم به راهت
شبي سياهم و در آرزوي طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپيد گشت و غمي نيست
اگر قبول تو افتد فداي چشم سياهت


ز گرد راه برون آ که پير دست به ديوار
به اشک و آه يتيمان دويده بر سر راهت

بيا که اين رمد چشم عاشقان تو اي شاه
نمي‌رمد مگر از توتياي گرد سپاهت


بيا که جز تو سزاوار اين کلاه و کمر نيست
تويي که سوده کمربند کهکشان کلاهت

جمال چون تو به چشم نگاه پاک توان ديد
به روي چون مني الحق دريغ چشم و نگاهت


برو به کنج خراباتت اي نديم گدايان
تو بختت آن نه که راهي بود به خلوت شاهت

در انتظار تو مي‌ميرم و در اين دم آخر
دلم خوشست که ديدم به خواب گاه به گاهت


اگر به باغ تو گل بر دميد و من به دل خاک
اجازتي که سري بر کنم به جاي گياهت

تنور سينه ما را اي آسمان به حذر باش
که روي ماه سيه مي‌کند به دوده آهت


کنون که مي‌دمد از مغرب آفتاب نيابت
چه کوه‌هاي سلاطين که مي‌شود پَر کاهت

تويي که پشت و پناه جهاديان خدايي
که سر جهاد تويي و خداست پشت و پناهت


خدا و بال جواني نهد به گردن پيري
تو «شهريار» خميدي به زير بار گناهت


برچسب‌ها: شهریار , خدا , عشق

تاريخ : چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ | 8:41 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی

چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی
چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تــو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی وفا کردی
مــنم که جورو جفا دیدم و وفا کردم
تـ♥ـوئی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیت ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی
بیا که چشم تــو تا شرم و ناز دارد کس
نپرسد از تــو که این ماجرا چرا کردی
مــنت به یک نگه آهوانه می بخشم
هر آنچه ای ختنی خط مــن خطا کردی
اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود
بیا که کار جهان بر مراد ما کردی
هزار درد فرستادیم به جان لیکن
چو آمدی همه آن دردها دوا کردی
کلید گنج غزلهای شهریار تــوئی
بیا که پادشه ملک دل گدا کردی
شهریار


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : جمعه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ | 8:26 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

وفاداری

وفاداری رو از استاد شهریار یاد بگیریم :

خَلق را گر چه وفا نیست ولیکن گُل من
نه گُمان دار که رفتی و فراموش شدی...


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ | 23:43 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

شب به هم درشکند زلف چلیپایی را

شب به هم درشکند زلف چلیپایی را

صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را

گر از آن طور تجلی به چراغی برسی

موسی دل طلب و سینه سینایی را

گر به آیینه سیماب سحر رشک بری

اشک سیمین طلبی آینه‌سیمایی را

رنگ رؤیا زده‌ام بر افق دیده و دل

تا تماشا کنم آن شاهد رؤیایی را

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع

رسم شوریدگی و شیوه شیدایی را

جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق

قیمت ارزان نکنی گوهر زیبایی را

طوطیم گویی از آن قند لب آموخت سخن

که به دل آب کند شکر گویایی را

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی

بار پیری شکند پشت شکیبایی را

شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه و گل

شمع بزم چمنند انجمن‌آرایی را

صبح سرمی‌کشد از پشت درختان خورشید

تا تماشا کند این بزم تماشایی را

جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی

شهریارا قرق عزلت و تنهایی را


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ | 7:53 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

در نمازم..

در نمازم قبله، گاهی پشت و روست

كافر_عشقم، مسلمان نیز هم

عشق گفت از كفر و دین خواهی كدام

گفتمش این خواهم و آن نیز هم

👤 شهریار


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱ | 0:45 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

استادشهریار

عکس نوشته


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : جمعه ۳ تیر ۱۴۰۱ | 0:7 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

چون بهاران میرسد

 چون بهاران میرسد ........


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : یکشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ | 1:6 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

نازنیا ...

نازنیا ...

ما به ناز تو

جوانی داده ایم

دیگر اکنون

با جوانان ناز کن

با ما چرا ؟
"شهریار"

+عشق بددردیه:((


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : پنجشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱ | 0:15 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

تو از آن دگری..

تو از آن دگری .. رو ..مرا یاد تو بس


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ | 0:58 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریه پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
شهریار


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ | 0:22 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم

شهریار

اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم

گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم

اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشی

توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم

چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی

گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم

فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک

چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم

چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش

که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم

صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی

هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم

تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز

گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰ | 6:50 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو

به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر

من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را

زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم

فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو

سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم

ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم

حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی

من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری

در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

                                            ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها

                                        که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۰ | 6:36 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By SlideTheme :.