من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم
به تمام کوچه های بن بست
به تمام سنگفرشهای خیس
به تمام چترهای بسته
به تمام کافه های دنج
اما حالا که فنجان ها
از من نا امید شده اند
باور میکنم
از اول هم کافه چی
قولِ تو را
به قهوه ی دیگری داده بود !
" سمانه سوادی "
برچسبها: سمانه سوادی
از تبارِ رفتن که باشی
هیچ آمدنی
ماندنی ات
نمیکند
با اینکه تابلوهایِ شهری
ترافیک را روان نشان میدهند
ازدحامِ رفتن ها
رویِ سینه ام
خراش می اندازد
باید شجره نامه ام را پیدا کنم
ایلِ من
بی آنکه به هیچ نقشه ای دل ببندد
از دره ها عبور کرد !
((سمانه سوادی))
برچسبها: سمانه سوادی
من مردی را می شناسم
که تمام ِدوراهیهای ِمرا ترمز می زند...
و آیینهاش را تنظیم می کند
درست رویِ لبخند ِمن...
سبز که می شود
تمامِ قرمزها را رد میکند...
اما هنوز هم باور ندارد
من از آنچه در آیینه می بیند
به او نزدیک ترم!
برچسبها: سمانه سوادی
تنهایی
مردی ست که هر شب
دست رویِ زنش بلند میکند
پزشکی یِ قانونی گواهی داده
همه ی ما
بر اثرِ برخوردِ اتفاقی سخت
کبود شده ایم !![]()
((سمانه سوادی))
+کبوددد
برچسبها: سمانه سوادی , تنهایی
اگر حسود نبودم
برایت شعری می نوشتم
که تمامِ زنانِ دنیا
بعد از خواندنش
عاشقت شوند
سمانه سوادی
برچسبها: سمانه سوادی
زن بودن، غمگینترین شادی دنیاست
و نمیدانی من به خاطر تو
چقدر به اشکهایم لبخند زدهام !
موضوعات مرتبط: 🌿زن
برچسبها: سمانه سوادی
زن بودن، غمگینترین شادی دنیاست
و نمیدانی من به خاطر تو
چقدر به اشکهایم لبخند زدهام !
برچسبها: سمانه سوادی
آرزو به دل ماندم
محض رضای خدا هم که شده
مردی را بشناسم
که روبرویم بنشیندو قندهایش را
قبل از اینکه مرا به خانه اش دعوت کند
در دل قهوه ام آب کند...!
سمانه سوادی
برچسبها: سمانه سوادی
چه نسبت عجیبی دارند
دستان تو با درد
که از لحظه گرفتنشان
سرم درد می کند
برای تو...!
"سمانه سوادی"
برچسبها: سمانه سوادی
قبل از رفتن
کمی بنشین کنارم
موهایم را نوازش کن
بپرس روزِ خوبی بود یا نه ؟
بگذار برایت بگویم
چقدر کنارت خوبم
بعد پرده ها را بکش
پنجره ها را ببند
زیرِ کتری را کم کن
و شمع روشن کن
برایِ رفتن کمی دیر نیست ؟
شب را بمان !
((سمانه سوادی))
برچسبها: سمانه سوادی , پنجره
من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم
به تمام کوچه های بن بست
به تمام سنگفرشهای خیس
به تمام چترهای بسته
به تمام کافه های دنج
اما حالا که فنجان ها
از من نا امید شده اند
باور میکنم
از اول هم کافه چی
قولِ تو را
به قهوه ی دیگری داده بود !
از سمانه سوادی
برچسبها: سمانه سوادی
در پاکتی درگشوده
برایت مشتی سلام و بوسه فرستادم
با اندکی هوای نیالوده
و چند قطعه عکس نان برای تبرک
که پشتشان نوشته ام
آیا دوباره می بینمت؟
آیا هنوز
وقتی که می دوم
دلت هوای شانه های مرا دارد؟
آیا هنوز بر این عقیده ای که
دو دو تا مساوی چار است؟
و هیچ قصد توبه نداری؟
ناچارم برایت دعا کنم
از فرط عشق بمیری...
برچسبها: سمانه سوادی
چه نسبت عجیبی دارند
دستان تو با درد
که از لحظه گرفتنشان
سرم درد می کند
برای تو...!
"سمانه سوادی"
برچسبها: سمانه سوادی

پنجره را باز میکنم
عطرِ فصلِ بودنم
دور تا دورِ اتاق را
گرد گیری میکند
و مهرش را
می اندازد
به دلِ تقویمم
و شعر هایم
تمامِ کوچه را
دور میزنند
شاید امسال چشمشان
به عریانی یِ نجیب ترین درختِ کوچه
روشن بشود...!
((سمانه سوادی))
برچسبها: سمانه سوادی
آنقدر مرا سرد کردی
از خودت
که خورشید
در آغوشم
قندیل می بندد
هیچ حواست هست
انگشتنمای تمام قطب نما ها شده ام؟
((سمانه سوادی))
برچسبها: سمانه سوادی
کاش خیاطِ بهتری بودی
این تنهایی
به تنم زار میزند
و جیب هایش
بزرگ تر از آن است
که با دست هایِ من پر شود
باید از فردا
کمی بیشتر
غصه بخورم...!
"سمانه سوادی"
برچسبها: سمانه سوادی
که از خودم برگشتم
چشمانم را
پرت میکنم
رویِ خواب
چقدر خسته ام
برایم یک فنجان
مرگ
بیاور
می خواهم یک نفس
تمامِ خودم را
سر بکشم...!
((سمانه سوادی))
+یک فنجان زندگی
+سلامت باشید
برچسبها: سمانه سوادی
درست یادم نیست
چند سالم بود
اما هنوز بند کفشم را
مادرم می بست
که یک روز
باد ، بادبادکم را برد
با عقل جور در بیاید یا نه
از آن به بعددیگر
نیمه ی گمشده ی هیچ مردی
نشدم !
سمانه سوادی / مجموعه " عشق دو قاشق مربا خوری
برچسبها: سمانه سوادی
از تبارِ رفتن که باشی
هیچ آمدنی
ماندنی ات
نمیکند
با اینکه تابلوهایِ شهری
ترافیک را روان نشان میدهند
ازدحامِ رفتن ها
رویِ سینه ام
خراش می اندازد
باید شجره نامه ام را پیدا کنم
ایلِ من
بی آنکه به هیچ نقشه ای دل ببندد
از دره ها عبور کرد !
برچسبها: سمانه سوادی
649
تو رفته ای
و مامور اداره یِ برق
هر کار می کند
چراغِ این خانه
روشن نمی شود ...
((سمانه سوادی))
برچسبها: سمانه سوادی

