✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 | آلماتوکل

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈2★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍂🧡💙🍂وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

پریروزها داشتم عکس‌های چندسال اخیرم را مرور می‌کردم و در تمام فولدرهایم یکی از دوستانم حضور داشت. همیشه بود. در هر مراسم و مهمانی و میتینگی. در تمام عکس‌های اداری من هم بود. با خودم فکر کردم چقدر عجیب که او این همه در زندگی ام حصُور داشته و حالا دیگر نیست. بالاخره دوستی ما تمام شد و من تمامش کردم، بدون اینکه او دلیلی برای این ماجرا پیدا کند. همه‌چیز که خوب پیش رفته بود. او که همیشه بود. در روزهای شادی و غم. هرروز که از حالم خبر داشت. پس چه شد؟ مگر این اصل دوستی نیست؟
داشتم به یکی دیگر می‌گفتم او در این چندسال همه‌جای زندگی من بود و شاید به خاطر همین کنار گذاشته شد. شاید نباید این همه می‌بود که حس زندانی بودن و محافظ داشتن را به من القا کند. درباره اش فکر می‌کردم؟ نه! انگار همه چیز در ناخودآگاهم شکل گرفت(می‌گیرد!). کسی هست که همیشه هست. همیشه. من در قفس ام؟
من اینطور فکر می کردم و او طبعا بعدش به این فکر کرده که "من که چیزی کم نگذاشتم!"، " من که همیشه بودم. در هر لحظه ای"، "من که دوستی را در حق اش تمام کرده بودم"!
نمی‌خواهم بگویم حق با من است یا نمی‌خواهم حق داشتن او را رد کنم. می‌خواهم بگویم صرفا رفتار و باور و عادت شخصی در رابطه ها مهم اند و همین است که "رابطه" را پیچیده می‌کند.
لابد من قبل تر تجربه ی در قفس بودن را داشته‌ام، لابد او روزی بابت همیشه نبودن و عدم دسترسی لحظه به لحظه شماتت شده و نتیجه‌اش شد آنچه رخ داد. او در تمام لحظات من حضور داشت تا دوست خوبی باشد و فکر می کرد که تعارف می‌کنم وقتی می‌گویم لازم دارم مشکلاتم را خودم حل کنم، لازم دارم تنها راه بروم و او لابد با نگرانی فکر می‌کرد مگر رابطه‌ای که همیشه در غم و درد و شادی طرف حضور نداشته باشی اسمش می شود دوستی؟
حالا دیشب یکی می‌گفت: مگر لازم نیس آدم‌ها همه چیزشان را با هم تقسیم کنند و شریک شوند؟
و عجب کار سختی بود که به او یک "نه" محکم بگویم.

کار بسیار سختی بود!

#آلما_توکل

+سلامت باشید


برچسب‌ها: آلماتوکل , داستان های کوتاه , تفکر

تاريخ : چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۹ | 11:19 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

حیران و تنها نام سرخپوستی من است.

زنی در من زندگی می کند،
زنی که می گوید کوله ات را بردار،شلوار جین را بپوش،
روسری ات را عمامه کن روی سرت
و راه بیفت برو.
منطقی در من زندگی می کند،
که می گوید بمان،
که کارد را بردار و سالاد درست کن.بمان و زن باش.
تنهایی ای در من زندگی می کند
که می گوید بلند شو برو دنبال معشوق.
آموزشی در من زندگی می کند
که می گوید بمان و درد بکش،
بمان چون آموزه ها اینطور می گویند.

حیران و تنها نام سرخپوستی من است.

آلما توکل


برچسب‌ها: آلماتوکل

تاريخ : جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ | 15:45 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.