سکوت باد در طوفان بهاری
همان نگاه آبی آب
در خشک رود زاینده رود است
همواره در جوشش
برگ های پاییزی
در انتظار نسیم
پرحسرت مرگ باش
کاش ویرانی پاییز را
از تابستان گلایه کنی
او تلخ ترین روز های
سرد زمستانی بود
نیاصرم سرابی در سرای
بی سرور گرم فرهنگ است
او تنها تر از همیشه
در انتظار اشک های باران
آهسته آهسته فریاد سکوت را
در گلوی صنوبر پنهان میکند
قلمم خونین شد
از سینه آتش گرفته
نباید انتظار گلستان داشت
آنچه باقی می ماند نفرتی
به وسعت چهارباغ اصفهان است
سکوتم ساکت شد
دیگر توان نوشتن ندارم
آرام تر از باد رهایم کن
دانیال براتی
برچسبها: دانیال براتی
چراغ های خیابان
خط کشی های پر پیچ و تاب
درختان ترسوی منفرد
ماشین های بیگانه
پرنده های مغرور
قطراتی نشسته بر دیوار وجود
هر کدام صحنه معکوس جهانند
ای شط شیرین فردای من
ای با تو من گشته بسیار در هوای آمیخته به جان و نفس تو
کاش نیاصرم قَدرَت را بداند ...
صدای قدوم پر آوازه ات
هر روز
در مشامم چو روح سنایی
تشنه جرعه ای از آب حیات است
صدای امواج کم تلاطم باد
در گوش ناشنوایان
چو ابری است که هیچ گاه گذر نمیکند
آفتاب تنهایی های پر آوازه
جوشش برگ های بی انداره
صدای قدم هایت از آن سوی نیاصرم چو بانگ جرسی بلند فریاد میکند:
طلوع نزدیک است
طلوع نزدیک است
دانیال براتی
برچسبها: دانیال براتی