معلوم نیست
دنیا به چه ترتیبی پیش می رود
گاهی از نقطه ای کور
نا امیدی آژیر می کشد
گاهی نام یک دوست داشتن ابدی می ماند
گاهی دیوارها گلوله ها را در اغوش می گیرند
گاهی حباب ها روی آب جان می دهند
و گاهی منم که مثل سنگ ریزه ای ته چاه می مانم.
زهرا حبیبی
برچسبها: زهراحبیبی
این سرزمین پرنده ی مهاجر ندیده است
انگار در مسیر جاده عابر ندیده است
حتی مترسک درون گندمزار
بین اهالی اینجا شاعر ندیده است
در کوچه های کاه گلی ...زیر درخت توت
حتی کسی شبیه مسافر ندیده است......
زهرا حبیبی
برچسبها: زهراحبیبی
عنکبوتی که از سقف اویزان است
چفت در را انداخته
و روی خاطرات تار می تند...
زهرا حبیبی
برچسبها: زهراحبیبی
حتی نمی خواهم ببینی روی زردم را
آرام در فریاد خود مصلوب می مانم
خودآرزو کردم خروج و دین طردم را
ازاین سکوت و گوشه گیری خرده می گیری
حتما فراموشت شده هرکار کردم را
تو می کشی بیرون تمام مهره هایت را
می بازم وتا می کنم من تخته نردم را
در من به پاشد محشری کوهی به راه افتاد
پیوست درهم سطح دریاهای دردم را
چون رفتنم حتمی شده بربادخواهم رفت
دیگر نمی بینی غبارم خاک و گردم را
"زهرا حبیبی"
برچسبها: زهراحبیبی
دیگر نمی خواهم بگیری دست سردم را
حتی نمی خواهم ببینی روی زردم را
آرام در فریاد خود مصلوب می مانم
خودآرزو کردم خروج و دین طردم را
ازاین سکوت و گوشه گیری خرده می گیری
حتما فراموشت شده هرکار کردم را
تو می کشی بیرون تمام مهره هایت را
می بازم وتا می کنم من تخته نردم را
در من به پاشد محشری کوهی به راه افتاد
پیوست درهم سطح دریاهای دردم را
چون رفتنم حتمی شده بربادخواهم رفت
دیگر نمی بینی غبارم خاک و گردم را
"زهرا حبیبی"
برچسبها: زهراحبیبی

