غریبهای نگاهم میکند
غریبهای همکلامم میشود
به غریبهای لبخند میزنم
با غریبهای حرف میزنم
غریبهای به من گوش میسپارد
و بر غمهای ساده او میگریم
در این تنهایی
که غریبهها را گرد هم میآورد
« شاعر : مرام المصری »
برچسبها: مرام المصری
غریبهای نگاهم میکند
غریبهای همکلامم میشود
به غریبهای لبخند میزنم
با غریبهای حرف میزنم
غریبهای به من گوش میسپارد
و بر غمهای ساده او میگریم
در این تنهایی
که غریبهها را گرد هم میآورد
« شاعر : مرام المصری »
برچسبها: مرام المصری
چسبيده ام به تو
بسان انسان به گناهش
هرگز ترکت نمی کنم
« شاعر : مرام المصری »
به خاطر آوردنت را دوست دارم
چه زیبا ، مرا از هم می پاشی
« شاعر : ناظم حکمت »
تو عشق بودی
این را از رفتنت فهمیدم
« شاعر : جمال ثریا »
برچسبها: جمال ثریا , ناظم حکمت , مرام المصری , عشق
چشم به راهم
و چشم به راه چه ام؟
چشم به راه مردی با دست هایی آکنده از گل
و لبهایی لبالب از واژه هایی دلبرانه
مردی که نگاهم می کند و مرا می بیند
با من حرف می زند و حرف هایم را می شنود
مردی که به خاطر من اشک می ریزد.
دلم به حالش می سوزد و دوستش دارم.
مرام المصری
ترجمه:اعظم کمالی
برچسبها: مرام المصری
با خستگی راه میرفتم
پشت سرم را نگاه کردم
به نظر میآمد که دارم با طنابی میکشم
تپهی اندوه را با دستِ راستم
و کوه امید را با دستِ چپم
" مرام المصری "
برچسبها: مرام المصری
مردى كه دهان دارد
اما حرف نمىزند
لب دارد
اما نمىبوسد
مردى كه با بینىاش
هیچچیزى را نمىبوید
با گوشهایش
چیزى را نمىشنود
مردى با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند
كه نمىداند چگونه به آغوش بكشد
مترسكى است
كه گنجشكهاى من را فریب داده
مرام المصری
برچسبها: مرام المصری
خواهش میکنم
بیا...
قهوهای سفارش دادهام
و از ترسِ آنکه مبادا دیر برسم
کیف پولم را فراموش کردهام.
مرام المصری
برچسبها: مرام المصری
دروغ هایت را به من بده
آن ها را خواهم شُست
و در گوشه ی دنج بی گناهی از قلبم
از آنها حقایق خواهم ساخت...
برچسبها: مرام المصری
تو را زیر بالشم پنهان می کنم،
شبیه کتابی ممنوعه
چراغ ها خاموش می شوند
و صداها می خوابند ؛
سپس تو را بیرون می آورم
و حریصانه می بلعم . . .
برچسبها: مرام المصری
چه مدت ترک شده بودی
که این چنین وحشتزدهای
چه مدت رنج کشیدهای
تا چنین بیرحم شوی
_مرام المصری
برچسبها: مرام المصری
چرا فراموش کرده ای
پیش از خوابت
چراغِ خواسته هایِ سوزانِ مرا
خاموش کنی؟
تو در من
نشانی درخشان به جای گذاشتی
برای پرندگانِ شکارچی.
مرام المصری
برچسبها: مرام المصری
مرد بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
اما یک روز
از خواب بر می خیزد
و درمی یابد
که روحش
پیر شده
زن بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
یک روز
از خواب بر می خیزد
و می بیند
روحش
پنجره را باز کرده
و گریخته
مرام_المصری
برچسبها: مرام المصری , پنجره
به خوابی عمیق فرو برو
و در ذهنت
به بی خوابی من نپرداز
بگذار کمی
جاده های پوشیده از درخت را رویا کنم
و دشت های پهناور را
سوار بر اسب وحشی ام
من ، زنی هستم که فردا صبح
باید عاقل و آگاه باشد
شاعر : « مرام المصری »
برچسبها: مرام المصری , صبح
از من پرسیدی آیا دوستات دارم ؟
متوجه شدم که تو عاشق سوال پرسیدنی
که عاشق منی
به عشق تو بله خواهم گفت
تو نیز از من چیز دیگری مخواه
تا فاش نشود که عاشق پرسش و پاسخی
و همین کافیست
مرام المصری
برگردان : اعظم کمالی
برچسبها: مرام المصری
غریبهای نگاهم میکند
غریبهای همکلامم میشود
به غریبهای لبخند میزنم
با غریبهای حرف میزنم
غریبهای به من گوش میسپارد
و بر غمهای ساده او
میگریم
در این تنهایی که
غریبهها را گرد هم میآورد
((مرام المصری))
ترجمه: سید محمد مرکبیان
برچسبها: مرام المصری
دروغ هایت را به من بده
آن ها را خواهم شُست
و در گوشه ی دنج بی گناهی از قلبم
از آنها حقایق خواهم ساخت...
برچسبها: مرام المصری
در میزنند
کیست؟
گرد و خاک تنهایی ام را جارو میزنم زیر فرش
لبخندی بر صورتممیگذارم
ودر را باز میکنم....:)
برچسبها: مرام المصری
رد تو را دنبال میکند، سایهام
قدم به قدم که میروی
قدم به قدم که باز میآیی
چون گناهی
در تو آویختهام
بی آرزوی رستگاری...
برچسبها: مرام المصری
دختر : مادر، آزادی چیست؟
مادر : آزادی چیزی گرانبهاست
دختر : پس ما نمیتوانیم آن را بخریم؟
مادر : آنها کاری میکنند که بهایش، زندگیمان باشد ...
برچسبها: مرام المصری
دروغ هایت را به من بده
آن ها را خواهم شُست
و در گوشه ی دنج بی گناهی از قلبم
از آنها حقایق خواهم ساخت...
برچسبها: مرام المصری