خواهش می‌کنم بیا!
قهوه ای سفارش داده‌ام
و از ترس آنکه
مبادا دیر برسم
کیف پولم را فراموش کرده‌ام... .

#مرام_المصری

+سلام شب تان آرام وزیبا ورویایی

با خستگی راه می‌رفتم
پشت سرم را نگاه کردم
به نظر می‌آمد که دارم با طنابی می‌کشم
تپه‌ی اندوه را با دستِ راستم
و کوه امید را با دستِ چپم

| مرام المصری |

اندوه؟
چگونه شناخت مرا؟!
نه گل قرمزی بر سینه گذاشته بودم
و نه با او قراری داشتم
من فقط تلاش می کردم
از آخرین اثر مردی که رفته است
رها شوم...

با خستگی راه می‌رفتم
پشت سرم را نگاه کردم
به نظر می‌آمد که دارم با طنابی می‌کشم
تپه‌ی اندوه را با دستِ راستم
و کوه امید را با دستِ چپم

| مرام المصری

ما تبعیدشدگانیم تلفن‌های همراه‌مان را
در آغوش کشیده و می‌خوابیم
به سمت نور صفحاتشان
چرت می‌زنیم در اندوه و بیدار می‌شویم با امید

ما تبعیدشدگانیم
پرسه می‌زنیم دور خانه‌هامان
چون عاشقان که پرسه می‌زنند به دور زندان
به آن امید که معشوق‌شان را یکبار اتفاقی ببینند.

#مرام_المصری
ترجمه: سید محمد مرکبیان

2805

بر دیوارِ بازی مدرسه

با گچِ سفید

کلمه‌ی آزادی نوشته شده

با سر انگشتانِ بچه‌ها

بر دیوارِ تاریخ

آزادی نقشِ اسمِ آنها را کشیده

با خون

از کتابِ آزادی عریان می‌آید

"مرام المصری | ترجمه: سید محمد مرکبیان"

چشم به راهم

چشم به راهِ چه چیزی؟

مردی

که گل برایم می آورد

و حرف های شیرین

مردی که من را می بیند و می فهمد

با من حرف می زند و به من گوش می دهد

مردی که برایم گریه می کند

و من دلم برایش می سوزد و

دوستش دارم.

مرام المصری

شبیه کتابی ممنوعه

چراغ ها خاموش میشوند

و صداها می خوابند

سپس تو را بیرون می آورم

و حریصانه می بلعم

"مرام المصری...از کتاب چون گناهی آویخته در تو

ترجمه سید محمدمرکبیان"

احمقانه است

هرگاه قلبم صدای در زدنی را می شنود

درهایش را باز می کند

مرام المصری/چون گناهی آویخته در تو

ترجمه:سیدمحمدمرکبیان

چه مدت ترک شده بودی

که این چنین وحشت زده ای...

چه مدت رنج کشیده ای

تا چنین بی رحم شوی...

و چندبار میان این و آن

من را مبهوت کرده ای

آه ای عشق

"مرام المصری/ترجمه سیدمحمدمرکبیان"

چون گناهی آویخته در تو/نشر چشمه