✈★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍃🧡💙🍃وچه👤

🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

✈★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍃🧡💙🍃وچه👤 | بهاره هفت شایجانی

🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊
✈★در امتدادک🍃♥️🍃ــمهتاب🍃🧡💙🍃وچه👤 🦋🪁🌳✰فراموش نکنیدکه سپاسگزار باشید.هر روز(حوالی خدا)☀️♡

می‌شود تعبیر، رویای قشنگ باغ‌ها

می‌شود تعبیر، رویای قشنگ باغ‌ها
در طواف رنگ‌ها و خلسه‌ی صباغ ها

هر غروب از شوق باران می‌نشیند نغمه ای
بر دهان خشک و پر از اشتیاق راغ ها

باد می‌رقصد به گردِ کوچه‌های بی‌کسی
عشق، مُسری می شود حتی میان زاغ ها

شاعرِی خوش ذوق می‌خواند به آوای نسیم
شعر جاوید خزان از دفترِ ابلاغ ‌ها


می شود تزئین به رنگِ زرد و سرخِ برگ‌ها
سنگفرش کوچه و ذهنِ پُرِ خلاق ها

رنگ‌ها جان می دهند از نو به دیوارِ حیات
می‌درخشد آرزوها چون سر سنجاق‌ها

می‌شود امضا به مهرِ صبحِ فردا زد، اگر
عشق را باور کند باغ از پسِ شلاق ها


بهاره هفت شایجانی


برچسب‌ها: بهاره هفت شایجانی

تاريخ : جمعه ۴ مهر ۱۴۰۴ | 12:0 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

رهایت می کنم در باد خواهش ها

رهایت می کنم در باد خواهش ها
فراموشم نشد
دستان یخ کرده
به گاه چشم داشتی از نوازش ها
نگاه سرد
بر دستان از سرما ترک خورده
میان زوزه ی دی ماه طولانی
به رقص بی بخار چای پرسش ها
سوالی بود در ذهنم
بزرگ و وحشت آور
رقص می کرد
سَرَم را می فشرد
از این همه تکرار پوزش ها
سکوتی بود، سهمگین
میان ما
هیچ حائل نبود جز اندکی میز و
هزاران مشتری
در کافه ی غمگین آن روزها
نگاهم جستجو می کرد
میان ریتم تند رقص واژه و ایهام
به دنبال کلامی مِهرآمیز
از گرایش ها
و تو رفتی
من مانده بودم ماه ها، آنجا
نشسته
سمت تاریک همان کافه
تقلایم
مهار شبنم چموش سازش ها
و حالا این، منم
ایستاده در چارچوب در همان کافه
که می پاشم نگاهی سرد
بر ته مانده آتش بخشش ها
و تنها پاسخم
به خواهش چشمان مغرورت
خروش ساکت تعطیم و کُرنش ها
نمی گویم کلامی از گذشته
دیشب و فردا
فقط آرام و بی احساس
رهایت می کنم، این بار
در گردباد بی قرار خواهش ها


بهاره هفت شایجانی


برچسب‌ها: بهاره هفت شایجانی

تاريخ : چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳ | 12:34 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

اعتراف می کنم گاهی، خسته و کلافه و سردم

اعتراف می کنم گاهی، خسته و کلافه و سردم
می نشونمت مقابلم ، حرف بد می زنم گاهی
شعر امروز من نوعی اعتراف بدون اجباره
یاد بعضی از حرفات، خنجره به قلب من گاهی
آدم بهتری بودم ،پیشتر ز بی وفایی ها
اعتراف می کنم می خوام آدم بدی بشم گاهی
من غروب شنبه تا جمعه، غصه آدما تو چشمامه
اعتراف می کنم اشکام میشه زاینده رود گاهی
عاشق بهارم و دستام بوی عطر رازقی داره
بذار اعتراف کنم حتی واسه پاییز، سروده ام ، گاهی
عهد کردم نباشم انسان و یک درخت سرو سبز باشم
اعتراف می کنم سخته بودن ِ با آدما گاهی
اعتراف قشنگیه اینکه با همه بدی و خوبی هام
واسه اینکه دلی تَرَک نخوره، از خودم گذشته ام گاهی
اعتراف می کنم شعرم بوی دلخوری میده شاید
از تو نیستم رنجور، بشریته مخاطبم، گاهی


بهاره هفت شایجانی


برچسب‌ها: بهاره هفت شایجانی

تاريخ : پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ | 13:3 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |

نامه های نفرستاده ام را باد

نامه های نفرستاده ام را باد
امروز به دستت خواهد رساند
هر چند دیر شده اما
بخوانشان بگو روانش شاد
زنده یاد، آدم خوبی بود
فقط رسم وفا باد من نداد
میان نامه ها، چند عکس هست
از آن زمان آشنایی مان، مرداد
همه را بسوزان و خاکستر کن
جز آنکه تو گفتی بگو سیب، با فریاد
چه عکس قشنگی شده، چون دستت
به مهربانی دور گردنم افتاد
یاد آن روز به خیر و نیکی باد
تو برایم خواندی از فروغ فرخزاد
من حفظ کردم آن شعر را
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
گاه گاهی اگر که خواندی شعر
یا که از روزمرگی شدی آزاد
عشق من را به خاطرت آور
یاد من کن بگو خانه اش آباد


بهاره هفت شایجانی


برچسب‌ها: بهاره هفت شایجانی

تاريخ : یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۳ | 13:38 | نویسنده : 🧡مُحَمّد❤️🪁🌳🕊 |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.