قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم
#حسین_زحمتکش
برچسبها: حسین زحمتکش
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم
#حسین_زحمتکش
برچسبها: حسین زحمتکش
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند
چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟
بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند...
حسین زحمتکش
برچسبها: حسین زحمتکش
دست ما کوتاه و دستان شما در دست دوست
خاطراتی که شما دارید ... ما را آرزوست
دشمنان از رو برو خنجر زدند و دوستان ...
کاش بر میگشتم و می ایستادم رو به دوست
آنچه از تو برده ایم این زخم های کهنه است
آنچه از ما برده ای ای عشق، عمری آبروست
حاصل یک عمر پیش چشممان بر باد رفت
چون کسی که رکعت آخر بفهمد بی وضوست
برچسبها: حسین زحمتکش
پشت آن لبخند بُهت آور فریبی بیش نیست
آنچه آدم را به خاک افکند، سیبی بیش نیست
دست کم هرگز نگیر آن موی کج رفتار را
علت سُر خوردنِ در درّه، شیبی بیش نیست
ای دل جان بر لب من! این که از دستانِ او
انتظار معجزه داری طبیبی بیش نیست !
از همین هایی که دورت جمع کردی، میخوری
گربه، اهلی هم که باشد نانجیبی بیش نیست …
شاهم، اما شاه وقتی تاج افتاد از سرش
در نگاه مردمش دیگر غریبی بیش نیست
می روم تکلیف خود را با دعا روشن کنم
این که می ترسانی ام از او، رقیبی بیش نیست …
برچسبها: حسین زحمتکش
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند
چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟
بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند...
حسین زحمتکش
برچسبها: حسین زحمتکش
دلخوش به خندههای منِ خیره سر نباش!
دیوانه ها به لطف خدا، غالباً خوش اند…
حسین_زحمتکش
.
آن شاعران که از تو به توصیف تن خوشند
کورند آنقدر که به یک پیرهن خوشند
زیبایی ات وسیع تر از حد وصف ماست
بدبخت مردمی که به اشعار من خوشند!
دلخوش به خندههای منِ خیره سر نباش
دیوانه ها به لطف خدا، غالباً خوشند!
مو وا کن و ببین که در این شهر ، عده ای
با آن کمند گرم به هم ریختن خوشند
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است
آنها که بی کسند به یک در زدن خوشند
#حسین_زحمتکش
از کتاب #از_عشق_برگشته
موضوعات مرتبط: 🌿🌿معرفی کتاب
برچسبها: حسین زحمتکش , خدا
💚✨ادامه مطلب✨💚
من این بینی که عطر و بویت
را ندارد
نمی خواهم
من این چشمم که رنگ رویت
را نداند
نمی خواهم
من آن دستی که لمس دستانت
را ندارد
نمی خواهم
من آن پایی که سوی جا نانم
نمی آید
نمی خواهم
کشم جانم به رسوایی
من و ماندن به تنهایی
به شور وهم به شیدایی
خیالت را
خیالت را
چه می خواهم چه میخواهم
حسین زحمت کش
برچسبها: حسین زحمتکش
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم
#حسین_زحمتکش
برچسبها: حسین زحمتکش
چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست
چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست
دنبال "آرامش" مگرد ای رود سر گردان
چیزی که در دریا نباشد در تو قطعاً نیست!
گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی
جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست
پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم
ای عشق گاهی وقت ها پاکی به دامن نیست...
حسین زحتمکش
برچسبها: حسین زحمتکش
قدم بزن همه شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت!
| حسین زحمتکش |
برچسبها: حسین زحمتکش
سفر سودی ندارد، من پرستویی گرفتارم
نه با تور و قفس، با تار گیسویی گرفتارم
کسی حرف مرا باور نخواهد کرد اگر روزی
بگویم شیرم و در چنگ آهویی گرفتارم …
سرِمویی کسی هرگز پریشانم نکرد اما
ببین حالا چه آسان با سر مویی گرفتارم !
منم شاهی که ماتش کرده اند و خوب می دانم
قدم بردارم از این خانه هر سویی، گرفتارم
شبیه کشتی بی لنگری بازیچه ی موجم
چنان بدخوابم و هر شب به پهلویی گرفتارم
منی که خون بت های زیادی بر تبر دارم
ببین فرزند، حالا کرده چاقویی گرفتارم !
برچسبها: حسین زحمتکش
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟
اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا؟
ذوب دارم می شوم هر روز نمی بینی مگر؟
آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا؟
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قید دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟
بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟
بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟
برچسبها: حسین زحمتکش
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟
اهـل آه و نالـه کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا؟
ذوب دارم می شوم هر روز می بینی مگر؟
آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا؟
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قید دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟
بین مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟
بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟
برچسبها: حسین زحمتکش
پشت آن لبخند بُهت آور فریبی بیش نیست
آنچه آدم را به خاک افکند، سیبی بیش نیست
دست کم هرگز نگیر آن موی کج رفتار را
علت سُر خوردنِ در درّه، شیبی بیش نیست
ای دل جان بر لب من! این که از دستانِ او
انتظار معجزه داری طبیبی بیش نیست !
از همین هایی که دورت جمع کردی، میخوری
گربه، اهلی هم که باشد نانجیبی بیش نیست …
شاهم، اما شاه وقتی تاج افتاد از سرش
در نگاه مردمش دیگر غریبی بیش نیست
می روم تکلیف خود را با دعا روشن کنم
این که می ترسانی ام از او، رقیبی بیش نیست …
برچسبها: حسین زحمتکش
دست ما کوتاه و دستان شما در دست دوست
خاطراتی که شما دارید ... ما را آرزوست
دشمنان از رو برو خنجر زدند و دوستان ...
کاش بر میگشتم و می ایستادم رو به دوست
آنچه از تو برده ایم این زخم های کهنه است
آنچه از ما برده ای ای عشق، عمری آبروست
حاصل یک عمر پیش چشممان بر باد رفت
چون کسی که رکعت آخر بفهمد بی وضوست
برچسبها: حسین زحمتکش
قدم بزن همه شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت! ...
حسین زحمتکش ...
برچسبها: حسین زحمتکش
خرابت میکند چشمان آبادی هر از گاهی
به آتش می کشاند شهر را بادی هر از گاهی
تو شیرینِ هزاران خسرو هم باشی دلم قرص است
که می افتد به یادت عشق فرهادی هر از گاهی
تو رستم باش و من سهراب، اما خوب میدانم
که می افتد به پای صید، صیادی هر از گاهی
تو با من سرگرانی و من از قهر تو غمگینم
ولی شادم به اینکه با کسی شادی هر از گاهی...
سلامت باشید![]()
برچسبها: حسین زحمتکش

